پس از ماه ها گفت و گوهای ایران و عربستان به میزبانی بغداد بالاخره شمخانی و الحمیدان با وساطت چینی ها بر سر عادی سازی روابط توافق کردند با اینکه تا به امروز واکنش های رسانه ای در این خصوص بسیار گسترده و متنوع بوده اما تفاوت حائز اهمیت این توافق نحوه ی پوشش و اطلاع رسانی آن بوده است.
به دیگر بیان برخلاف مدل غربی که پیش از توافق همه چیز از قبل به رسانه ها درز می کند ، گام به گام جلو می رود و افکار عمومی برای آن آماده می شود؛ این بار یک دفعه به صورت کاملا پنهانی و با میانجی گری بازیگری جدید این توافق رونمایی می شود.
این نحوه ی اطلاع رسانی از توافقی که حداقل برای منطقه ی غرب آسیا بسیار راهبردی محسوب می شود می تواند مدلی برای سایر توافقات نیز قلمداد شود و در مذاکرات دیگر (سوریه، یمن و...) نیز به کار آید.
مهم تر از پوشش لحظه ی پیش ازتوافق، پوشش رسانه ای پساتوافق است که نشان از موفقیت یا شکست توافق دارد. مثلا هر دو طرف اصرار دارند که در سفارتخانه های یکدیگر به افطاری دعوت کنند/شوند یا طرف ایرانی تاکید بر دعوت پادشاه سعودی به ایران دارد و حتی گمانه زنی ها از سفر حج رئیس جمهور ایران به مکه مکرمه خبر می دهد؛ با این حال بازخوانی این تجربه مانند توافق برجام (دیپلماسی توییتری وزیر خارجه وقت) می تواند برای بهبود امر سیاست خارجی، دیپلماسی عمومی، برند ملی و تصویر ایران حاوی نکات سیاستی باشد.
مدل مرکز-پیرامون:
یوری لوتمان، زبان شناس روسی در خصوص سامانه ها و نظام های نشانه ای متون مختلف نظریه ای با نام مرکز و پیرامون دارد. در نگاه او زبان ها و کنش های دو سامانه نشانه ای مانند برخورد دو سلول با یکدیگر صورت می گیرد که ابتداء غشاء و لایه های بیرونی یکدیگر را لمس می کنند و پس از مرور «زمان» و «پذیرش سایر اجزاء» هسته ها به یکدیگر نزدیک می شوند.به عبارت دیگر وقتی که دو سامانه نشانه ای غیر همنوا بایکدیگر در قسمت هسته ها نزدیک شوند قطعا یکدیگر را «طرد» می کنند چرا که مورد پذیرش قرار نگرفته اند و عملا برای یکدیگر بیگانه و دشمن اند.
با الهام از مدل لوتمان می توان از نحوه ی موضع گیری های طرفین که صرفا در لایه های سخت نظام های امنیتی و سیاسی مانند مقامات سیاسی و دیپلمات ها رقم می خورد.می توان اینگونه برداشت کرد که این موضع گیری ها و اقدامات صرفا رسانه ای است و مخاطب (افکار عمومی ایران و سعودی) نیز می داند که هیچ فضای بهبود میان طرفین حاصل نشده است و هر دو کشور به یکدیگر بد بین هستند.
به عنوان مثال در سناریویی که طرف/طرفین می خواستند افکار عمومی خود را مدیریت کنند و این حس را ایجاد کنند که ما واقعا خواستار ترک مخاصمات و بازگشت هر دو ملت به فضای «عادی» هستیم می توانستند یک کنسرت موسیقایی مشترک به میزبانی تهران و ریاض برگزار کنند چرا که این روزها سعودی را به سازمان ترفیه می شناسند و تهران نیز به شدت نیازمند امید و شادی است؛ این رفتار فرهنگی علاوه بر آنکه نیاز طرفین را ارضاء می کرد می توانست یک رفتار معقول، واقعی و تغییر دهنده ی افکار عمومی به نفع حاکمان باشد.
با این حال امتداد تماس فرهنگی-رسانه ای صرفا در لایه ی امنیتی و سیاسی این پیام را مخابره می کند که هیچ چیز تغییری نکرده است و فعلا در صلح مسلح به سر می بریم.
تقدم امنیت بر سیاست:
مقاله پیشرو میکوشد این گزاره را برجسته سازی کند که در جریان تصمیم سازی و تصمیم گیری معطوف به سیاست خارجی در ایران، «امنیت بر سیاست» غلبه دارد و خطر آن میتواند در ساحت هایی نظیر ابعاد رسانه ای، حقوقی، سیاسی و حتی خود مسئله امنیت نیز بروز و ظهور پیدا کند.
مسئله اصلی سیاست مدار عبارت از «منافع ملی»، «قدرت» و «توسعه کشور» است، اما اساساً «حفظ بقا» و «پایداری شرایط موجود» برای مقامات امنیتی اهمیت دارد. حال اگر این دو نگاه که یقیناً مکمل یکدیگرند باهم جایگزین شوند احتمالاً پیامدهای بلندمدت نامطلوبی به بار خواهد آمد. مثالهای زیادی در حوزه مدیریت پیامهای رسانهای آنهم در خصوص پروندههای اصلی سیاست خارجی کشور میتوان یافت که هم بر افکار عمومی در داخل کشور تأثیر منفی گذاشته و هم در خارج از ایران. در برخی از موارد این پیامد ناشی از «بیتدبیری» نیست بلکه نشان از نوعی «بیتصمیمی» دارد. چرا که به صورت سنتی رویکرد امنیتی(دفع خطرات سرزمینی) در چیدمان این سیاستها نقش مهمتر و برجستهتری داشته و این نگاه تا کنون حفظ شده است. در حالیکه از منظر سیاسی، امنیت و مسائل امنیتی صرفاً باید بخشی از منافع کلی باشد و منافع دیگری نیز با وزن های متفاوت وجود دارند و باید در معادلات به همگی آنها به صورت مجزا پرداخته شود.
سیاست خارجی و رسانه:
نگارنده معقتد است که روابط ایران و عربستان تاریخمندتر و دوستی ها و دشمنی ها عمیق تر از آن است که همسایه ی دور ما بتواند آن را در یک نشست خلق الساعه مرتفع کند اما هر دو کشور در خصوص نحوه ی روابط بلندمدت با یکدیگر، سطح روابط، سیاست رسانه ای و همکاری های فرهنگی(لایه ی پیرامونی) دریک شرایط «بی تصمیمی» به سر می برند (و شاید منتظرند تا ببینند که کدام یک زودتر خسته می شود!) این بی تصمیمی از بی خردی یا غیر عقلانی بودن طرفین سرچشمه نمیگیرد، بلکه ناشی از ترسهای امنیتی و تفوق نگاه امنیتی بر رویکرد سیاسی است.
به عبارت دیگر مدیریت تصویر ایران در منطقه عربی ، افکار عمومی مردم عربستان سعودی و رسانه های ایران امروز دچار بی تصمیمی است و این سیاست ،اگر آگاهانه اتخاذ نشود می تواند آورده های مطلوبی که این توافق داشت را تبدیل به بحران های غیر قابل پیش بینی کند(همانطور که در تجربه عراق و سوریه رخ داد).
چه بسا اگر آگاهانه تصمیم می گرفتیم که سیاست رسانه ای ما نسبت به سعودی در فضای داخلی مانند گذشته می ماند و تنها در موضع گیری های خارجی، شبکه های برون مرزی به استقبال توافق با عربستان می رفتیم اقدامات رسانه ای ما مثمرتر بود اما هیچ رد پایی از هماهنگی این سیاست ها در نظام رسانه ای کشور اعم از دستگاه دیپلماسی عمومی، صدا و سیما(شبکه خبر) ، دستگاه های فرهنگی(سازمان فرهنگ و ارتباطات یا روزنامه های دولتی) و...شاهد نیستیم.
حداقل می توان هشت سناریو برای اتخاذ سیاست رسانه ای نظام در خصوص این توافق به عنوان رکن قدرت اتخاذ کرد(سناریوهای دورتر دیگری نیز می توان متصور بود) اما در این خصوص حداقل مشاوران رسانه ای طرف ایرانی در پرونده های مختلف نقش ویژه ای ایفاء نکردند.
در جمع بندی بایست اشاره کرد که در هر کدام از پرونده ها و اقدامات موثر بین المللی هر چقدر به مسائل رسانه ای و قدرت نرم، هوشمندانه و آگاهانه بپردازیم می توانیم دستاوردها را تثبیت و با چالش ها و مواجهات برخوردی مناسب تر داشته باشیم و از مسئله مستلزم نگاهی وسیع تر و نه صرفا عبور از بحران را داشته باشیم.