گرچه نباید از نقش نظم دهنده سازمانهای بینالمللی سده 19 و بالاخص نسل سوم این سازمان ها که پس از جنگ دوم در سده بیستم تشکیل شدند، چشم پوشید اما مهمترین اصل نظم دهنده در ساختار دوقطبی عصر جنگ سرد را باید قاعده تضمین بقای متحدین منطقهای دانست که براساس آن قدرتهای منطقهای همواره با تدبیر و خویشتنداری ابرقدرت حامی خود کنترل میشدند؛ ابزاری که در نظام دوقطبی به گونهای عمل میکرد که نبود آن پس از فروپاشی شوروی خود را با منازعات طولانی در مناطق مختلف از بالکان تا خاورمیانه نشان داد. حال پرسش این است که در عصر کنونی و از آغاز نظام پسا جنگ سرد تا امروز ابزارهای حفظ نظم و ثبات کدامها هستند؟ چگونه میشود کارایی آنها را ارزیابی کرد و چقدر مکفی بودهاند؟
ابزار دیپلماتیک
از نظر تاریخی ثابت شده تاکنون هیچ ابزار محکم دیگری نتوانسته جایگزین دیپلماسی به عنوان ابزار حکمرانی خوب جهانی شود. مذاکره به عنوان مهمترین ابزار دیپلماسی فرآیندی پیچیده است که در مواردی منجر به توافق مبتنی بر مصالحه میشود. همانگونه که برجام را نماد مصالحه دانستهاند. برجام 2015 چه به عنوان توافقنامه و چه در قالب قطعنامه شورای امنیت و توافق مشارکت اقتصادی جامع منطقه ای در2020 به عنوان بزرگترین توافقنامه تجارت آزاد جهان(به جهت حجم تولید ناخالص داخلی) دو المان شاخص ابزار دیپلماتیک در سی سال اخیر هستند.
برایان وایت پژوهشگر حوزه دیپلماسی؛ دیپلماسی پسا جنگ سرد را جهانیتر، پیچیدهتر و پراکندهتر میداند؛ میتوان تغییرات تکتونیکی در خاورمیانه که با ابزاری چون توافق عادی سازی روابط اعراب و اسرائیل در حال بروز هست را دال بر ویژگی پیچیدگی دیپلماسی پسا جنگ سرد دانست؛ معماری جدیدی که امید طرفین بر تسری دیپلماسی و ابزاری برای دولتسازی اقتصادی و اهرم ژئوپلیتیک نوین بر آن قرار گرفته است. در کنار دولتها بر نقش سازمانهای بینالمللی به عنوان پراکندگی دیپلماسی نوین تاکید میشود؛ گرچه نقش این ابزار در حمایت از کنفرانسها و تشویق دیپلماسی ائتلافی قابل انکار نیست اما برخی بر این اعتقادند که انجمنهای غیررسمی(مانند گروه تماس یوگسلاوی و کوارتت خاورمیانه)بهعنوان ابزار دیپلماتیک جدید و متمایز محبوبیت بیشتر و محدودیت کمتری دارند.
اما رویدادهای دهه دوم سده کنونی بالاخص رقابت سیستماتیک ایالات متحده و چین که یکی با هدف حفظ جایگاه خود و دیگری در پی گسترش حوزه نفوذ خود بوده به ناگزیر با کاهش اهمیت و اثربخشی نهادهای بینالمللی همراه بوده است. ضمن آنکه هر رویهای در چارچوب نهادهایی چون سازمان ملل یا اتحادیه اروپا که از برخی جنبههای محدود بازیگران عرصه حکمرانی نیز هستند؛ تنها در صورت وجود اراده سیاسی لازم دولتها برای اعمال فشار به ثمر مینشیند؛ در خصوص کنفرانسها نیز که اغلب مذاکرات طولانی و دشواری را به جهت حصول به موافقتنامه برگزار میکنند به همین منوال است مثال بارز آن نشستهای صلح آستانه است که از 2017آغاز شده و با گذشت 18 دور از کنفرانس به نظر میرسد نیاز به حداقلی از توازن قدرت میان دول منطقهای جهت دستیابی به توافقی با اهداف و آمال کنفرانس دارد. به رغم تغییرات بسیار مهمی که در سالهای اخیر در دیپلماسی رخ داده، مکانیسم های دیپلماسی سنتی به سختی تعدیل شدهاند و هنوز تحت تأثیر تفکر نظامی هستند که به عنوان بازی با حاصل جمع صفر دیده میشوند.
تحریم به مثابه ابزار اصلی
استیون لوکس سه بعد قدرت را از هم متمایز میکند؛ قدرتی که مستقیما برتصمیمگیری آنانی که قرار بر شکست مقاومتشان است، تاثیر میگذارد، قدرت غیرمستقیمی که طرق تصمیم گیری را شکل میدهد و قدرت ایدئولوژیک که قدرت شکل دهی به هنجارهای رفتار مناسب است. الگوهای اولیه تحریم ها بر چهره اول قدرت متمرکزاند؛ تأثیری که تحریم ممکن است بر تصمیمگیری داشته یا نداشته باشد؛ نوعی سیستم باینری که با حالت صفر و یکی خود، صاحبان این ابزار در آخر یا موفق به گرفتن تمام نهاده خود به همراه سودِ از پیش تعیین شده میشوند یا هیچ چیز باز نمیگردد. این الگو دولتها را کنشگرانی عقلانی میداند که با نگاه هزینه فایدهای مزایای اقدامات را با هزینه آن مقایسه میکنند. بر مبنای چهره دوم قدرت، الگوی تحریمها با منزوی کردن مسئولین رفتارها مرتبط است با این امیدکه منجر به تغییر هدفمند در رفتار شود. همانند تحریم اشخاص روسیه و اوکراین 2014 هرچند برخی بر موفقیت این الگو تحریمی چه در طراحی و چه در اهداف(تغییرات سیاسی) شک دارند. نقش تحریم ها بر مبنای بعد سوم قدرت، تقویت قواعد و هنجارهای رفتار مناسب آینده است. به عنوان مثال، تحریم کره شمالی پیامی به دیگر کشورهای بالقوه اشاعه هستهای می دهد.
تاثیرگذاری تحریم ها نیاز به زمانی طولانی دارد همانگونه که تحریم آفریقای جنوبی در دهه هفتاد، 12 سال بعد تاثیرات خود را در فرآیند تغییرات سیاسی جدی نشان داد. تحریم های بسیارجامع با تاثیر مستقیم بر اقتصاد از صربستان تا کره شمالی و جمهوری اسلامی ایران اعمال شده است اما تحریم اعمالی 2022 بر روسیه به واسطه نوع واکنش و تاثیر اقتصادی بالای آن رخدادی متفاوت است. گرچه آشفتگی اقتصادی حاصل از جنگ اوکراین و تحریم روسیه تا حدودی منعکس کننده نگرانی و ریسک است؛ اما تاثیرات آن در قیمت و اختلال زنجیره تأمین کالاهای معدنی و غذایی و انرژی(تجربه بالاترین قیمت نفت برنت از 2014) قابل چشم پوشی نیست. به نحوی که تحریم یازدهمین اقتصاد بزرگ جهان را به اقدامی چالش برانگیز هرچند با وجود قیاسهای تاریخی متعدد مبدل میکند. از نگاه نیکولاس مولدر سرریز تحریمها به روسیه به مثابه ابزار سیاستی با پیامد اقتصادی جهانی توسط 38 کشور بواسطه همراهی این تحریم با بحران زنجیره تامین و آشفتگی شرایط جهانی در مقام مقایسه با تحریم ایتالیا موسولینی 1935 توسط 52 عضو جامعه ملل اثرات مخرب و متناقض بسیاری دارد و با محدودیت مالیه عمومی بازارهای نوظهور و دول در حال توسعه، کشورهای تحریم کننده را مجاب به اصلاحات سیاسی برای ترمیم آسیبهای تحریمها بر این مجموعه دولتها خواهد کرد. از دیگر تاثیرات متناقضنما تحریمها که عمدتا محل بحث در نهادهای بشردوستانه است پیامدهای انسانی گسترده آن است؛ عراق 1991 و 2003 شاهد مدعا است. در بیشتر موارد، قدرت تحریم ها به سازگاری و هم راستایی آنها با سایر ابزارهای تعامل بستگی دارد از سوی دیگر برخی بر این اعتقادند که تحریمهای گسترده و نافرجام میتواند به ترغیب به جنگ آتی مشروعیت بدهد
زور و جنگ
در نظر برخی تئوریسینهای روابط بینالملل نظم چندقطبی و در عصر کنونی نظم تک_چندقطبی، موجب رفتار بدون ملاحظه و جنگ که ناشی از ادراک نادرست منافع و تواناییهاست میشود؛ ابزارهای حفظ نظم در جایگاه بحران و عدم ثبات، کارایی بالاتری میابند. بیشترین اعمال و کاربرد ابزار جنگ را میتوان در دو دهه اخیر خاورمیانه دید؛ گرچه ظهور بالغ بر 22 میلیون آواره در سوریه برآیندی از عوامل پیچیده جنگ داخلی آن است اما صرفا هزینه های مربوط به جنگ و استقراضی که ایالات متحده در افغانستان، عراق و پاکستان در دو دهه گذشته متحمل شده بالغ بر 10تریلیون دلار برآورد شده است.
در آگوست 2021، جهان با نگرانی شاهد بازگشت طالبان به قدرت پس از خروج ایالات متحده بود. گرچه نمیتوان نقش حضور نظامی 20 ساله برای منطقه را انکار کرد اما ناامیدی از تحقق کامل هدف ایجاد و حفظ ثبات در عراق و افغانستان طبق آنچه کیسینجر نگاه آرمانگرایانه ویلسونی می خواند؛ با گسترش حضور القاعده در بالغ بر 15 استان افغانستان و شرایط حقوق بشری و حقوق زنان در کنار قحطی (مرگ 13000کودک افغان تنها در ژانویه2022) در افغانستان نو محرز شد.
به نظر میرسد علاج بیثباتی ذاتی خاورمیانه که ناشی از پیشرانهایی چون پویایی و گذر از الگوهای سنتی ظهور و بروز ، رقابت بین قدرتهای منطقهای، فروپاشی اقتدار مرکزی در چندین کشور عربی در پی قیامهای سال 2011 و تفاوت در الگوی سیاست خارجی قدرتهای منطقه( عملگرایی قدرتهای میانی منطقهای در انتخابهای سیاست خارجی و ترجیح برخی بر تشکیل ائتلاف بر اساس وابستگی ایدئولوژیک یا هویتی) در گرو ابزارهای حفظ نظم با ابعاد پیچیده تر و برد درون منطقهای است امری که ایالات متحده با جایگزینی الگوی دخالت مستقیم با تداوم حضور در قالب شریکی فعال در منطقه در صدد اعمال آن است.
در آخر باید گفت چه در قالب نگاهی که ایالات متحده را قیم و واقف رهبری نظم لیبرالی 75ساله میداند، چه کنسرت قدرتهای بزرگ که اکنون دور از ذهن است یا ساختارچندقطبی همگی براین امیدند که میتوان با ابزارهایی نوعی از ثبات و نظم تقریبی را طراحی و اعمال کرد؛ ابزارهایی که معضلات امنیتی را مدیریت کند. امری که با خیزش دول نوظهور چون چین و هند و تضعیف روسیه که به گواه تاریخ ایجاد نظم بینالمللی باثبات با قدرتی تحقیر شده را دشوار مینماید، مهم و پرابهامتر جلوه میکند. پرسشی که به ذهن متبادر میشود آن است که در مدیریت روابط با بازیگران و الگوی نوین و با توجه به آنکه در حال حاضر چین تنها دولتیست که ابزار اقتصادی مقابله با ایالات متحده را دارد در مدیریت نظم بالاخص اقتصادی کدام یک از ابزارهای گفته شده کارآمدند؟آنچه که به عنوان همدلی استراتژیک نه به معنای همراهی بلکه به مفهوم آگاهی و درک از اهداف قدرتهای منطقهای و جهانی توسط تئوریسینها بر آن تاکید میشود بسیار در کاربرد ابزارها و حفظ نظم و ثبات بین دول و معضلات امنیتی که بایستی با احتیاط مدیریت شوند، حائز اهمیت است.